مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم ، با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی ، می خوری پا بیشتر
هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر
رفته ای اما گذشت عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز ، فردا بیشتر
زندگی تلخ است ، از وقتی که رفتی تلخ تر
بعض جانکاه است ، هنگام تماشا بیشتر
هیچکس از عشق ، سوغاتی بجز دوری ندید
هرچقدر یعقوب تنها شد ، زلیخا بیشتر
بر بخار پنجره یک شب نوشتی : عاشقم
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 29
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8